اولین مهندسی اروپایی ها، تجزیه و تصاحب یک سرزمین (بخش ۴)
ادامه (بخش ۳)
در جستجوی گنج
در تاریخ امریکا تب طلا یک داستان تخیلی نمی باشد. آوازه یافتن گنجِ طلا، حتی از سرزمین موعود به تمام اروپایِ فقیر هم رسیده بود. شایع هایی شگفت انگیزی از سرزمین آمریکای امروزی، که از اولین موج مهاجرت اروپائیان صورت گرفت، و به همان رویه (یک کلاغ چهل کلاغ) بر همان مبنا پیش رفت. عصیانِ یافت گنجِ طلا، اروپایی ها را به طغیانی برای یافتن (گنجهای گمشده تخیلی) کشیده بود. در کنار این داستان، تصورِ اینکه بی هیچ مشکلی و کاملا رایگان، صاحب زمین قابل کشاورزی شدن، و همچنین مالکِ معدنهای مملو از طلا و یا رودخانه هایی لبریز از طلا شدن؛ طمع اروپایی ها را خروشان نموده بود. در سرزمین موعود، رفته، رفته به تعداد مهاجرین اروپایی های فقیر اضافه می شد. همچنین ثروتی که از این طریق حاصل می گردید، به دلیل هزینه های مهاجرت و موانع دست و پاگیر، ثبت دفاتر و اوراق که به سرعت تقسیم می گردید. این در حالی بود که اغلب کسانی که بشخصه (معدن کاوی) می نمودند تقریباً بدون هیچ سودی برای حفاران یا (صاحبان خود خوانده) معدن کار می کردند. برخی از مهاجرین اروپایی، که بخت و اقبال بلندی داشتند، خرده، خرده به طلا با عیار بسیار پایین؛ که حدود (۱۲ عیار) می رسید دست یافته بودند.
در سال ۹۸۶ خورشیدی (۱۶۰۷ میلادی) ، ۱۴۴ مرد و پسر انگلیسی مستعمره، شهر جیمز را تأسیس نمودند؛ که به نام پادشاه بریتانیا جیمز اول نامگذاری شد. به مستعمره نشینان گفته شد، که اگر هیچ ثروتی تولید نکنند، حمایت مالی از تلاش های آنها پایان خواهد یافت. بر این مبنا بسیاری از مردان مهاجر اروپایی، بدون هیچ فراقت و تعطیلی در زندگی شان، بیش از ۱۵ ساعت در روز؛ روزهای خود را بیهوده در جستجوی طلا صرف می نمودند. از همان نخست، فلسفه فرهنگ بومیان آمریکا بر حسب هماهنگی با طبیعتِ منطقه زندگی شان و همچنین کره زمین بوده، که با تحمل رنج، احترام و عدم مداخله نسبت به دیگران تأکید داشتند. از از نخست بومیان آمریکا نام ویژه ایی بر زمین نهاده و آن را «مادر زمین» خطاب نموده، زیرا کره زمین بارور به حساب می آید. این باوری کره زمین در بین بومیان پایدار می باشد؛ که انسان ذاتاً خوب است و باید برای تصمیماتش مورد احترام قرار گیرد.
مانند اکثر فرهنگهای دیگر، جوامع بومیان آمریکای شمالی در ابتدا امیدوار بودند که با کمک از انرژی کهکشانی، بتوانند از آن در جهانِ طبیعی و اجتماعی خود نیز استفاده نمایند، و هر طایفه مجموعه ای از مراسم مذهبی خاص خود را داشتند که به این منظور اختصاص داشت. طایفه های مختلف سعی می کردند با مناجاتِ اختصاصیِ گروهی، و یا با قربانی نمودن که همان «نذری» می باشد؛ مانند (خز، تنباکو، غذا) کایناتِ معنویِ مقتدر را ستایش نمایند. اما زمانی که کل جماعت طایفه برای اطمینان خودشان درباب شکارِ موفق، و یا برداشت محصول کشاورزی خوب و یا حتی پیروزی در جدال با عشیره های دیگر به دنبال برکت الهی بودند، برای مناجات از عابدهای طایفه خود دعوت میکردند. از طریق سماع و پایکوبی با صدای بلند در اطراف آتش بسیار گسترده، که در قصبه های خود مناجات دسته جمعی داشته، برگزار می نمودند. تا به امروز این گونه مناجات عشیره ایی، بسیار برای بومیان مقدس و جدی بشمار می رود. در این خصوص، اعضای آن طایفه با آرایش های گوناگون صورت خود را به رنگهای (سیاه، سفید، زرد، نارنجی و سرخ) که از طبیعت گلها تهیه شده بود، رنگ نموده. همچنین با لباسهای تزیینی دست دوزی شخصیِ هر رقصنده، که از پوستِ چرم شکارهای خودشان تهیه نموده بودند؛ در این رسوم مناجاتِ (شریعت سنتی) شرکت می کردند. مراسمی که مهاجرین اروپاییِ مسیحی آنان را، وحشیان شیطان پرست سرخپوست نامیده بودند. چند قرن بعد، با ورود اروپایی ها به خاک ایران، برای اولین بار واژه نژاد پرستانه (سرخ پوست)؛ و سرزمینی نادیده؛ بنام آمریکا برسر زبان ایرانیان افتاد، و در فرهنگ لغات هم بچاپ رسید.
…ادامه در (بخش ۵)